آبروی ایران، افتخار ایران، امید ایران، دلگرمی ایران، همانی که نامش مو به تن بیگانگان سیخ می کرد، همانی که برای سرش جایزه ها گذاشتند، همانی که مهربان بود و رحمدل اما در کنارش با ابهت و ترسناک، همانی که غرشش چونان شیران بود، همان بچه شیعه شیر پاک خورده، همان مرد میدان، همانی که دل مان به بودنش قرص بود، همانی که تا شب قبل بود، همانی که دیگر نیست، آه . آه . آه . سردار جان! چه زود ما را تنها گذاشتی! چه زود پشت مان را خم کردی! با جای خالی شما چه کنیم؟!! آه . آه . آه . .

+شک ندارم چون رستم که از پشت خنجر خورد، سردارمان هم از خودی خورد نه بیگانه. روزی که این حرف ثابت شود من مرده و همه شما زنده.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها